زنان مطلقه؛ زندگی در حاشیه

 

زنانی که به دلایل مختلف همسرانشان را از دست می‌دهند یا از همسرانشان جدا می‌شوند به یکباره با جهان دیگری روبه‌رو می‌شوند، دنیایی که بسیاری از مختصات آن ناآشناست.

دشواری‌هایی که این زنان تاب می‌آورند عمدتا به دغدغه‌های معیشتی عاطفی، نوستالژی زمان از دست رفته، وسواس‌های فکری، حاشیه‌های ناخواسته از برخورد نامناسب اطرافیان و ... است. طلاق صدالبته پدیده تلخی است، همچنان که حوادث و بیماری‌هایی که منجر به فوت یکی از زوجین می‌شود، اما به طور مسلم آنچه از تلخی این پیش‌آمدها می‌کاهد شیوه مدیریت آنهاست.

طلاق یا چماق؟

بسیاری بر این عقیده هستند که یکی از بزرگ‌ترین مشکلات زنان مطلقه در کنار تبعات شخصی و روانشناختی جدا شدن از همسر، فشارهایی است که به انحای مختلف از سوی جامعه به آنها وارد می‌شود. این فشارها می‌تواند آنها را به ورطه تصمیم‌گیری شتابزده و اشتباه دیگری بکشاند یا تصویری بسیار مغشوش و خود تنبیه‌گرایانه را در ذهن آنها بازسازی کند.

یک  روان‌شناس در این باره می‌گوید: قبول دارم که در جامعه ما دید صحیحی درباره زنان مطلقه وجود ندارد، حتی به دفعات می‌بینیم که این دید منفی نسبت به آن گروه از زنانی که همسران خود را از دست داده‌اند غلظت کمتری دارد، حتی تصور زنان مطلقه عمدتا این است که افراد آگاهی نبوده‌اند و آن گونه که باید و شاید تلاش نکرده‌اند پایه‌های زندگی‌شان را محکم کنند.

 طبیعی است این طرز تفکر و باور بر دیگران نیز تاثیر خواهد گذاشت و داوری آنها را تحت‌الشعاع قرار خواهد داد، از طرفی حس سرزنش‌گرایانه زنان مطلقه ارمغانی جز احساس یاس، سرخوردگی و از دست رفتن اعتماد به‌نفس برای آنها نخواهد داشت، نهایتا این حجم از سرخوردگی و از دست دادن عزت‌نفس باعث گوشه‌گیری وکنار رفتن از فعالیت‌های اجتماعی خواهد شد.

 جامعه‌شناس اما نظر دیگری دارد: من این مساله را در یک شکل کلی نمی‌توانم بپذیرم. این‌که تصور کنیم دید جامعه و افراد آن بالکل درباره زنان بیوهمنفی است، نمی‌‌تواند درست باشد، اینجا مساله تا حدود زیادی به رفتارهای زنان برمی‌گردد، بسیاری از زنان بیوه وجود دارند که در جامعه با متانت و وقار حضور پیدا می‌کنند و حتی می‌بینیم به خاطر فرزندانشان ازدواج مجدد نمی‌کنند،‌ با این حال به دلیل نوع رفتارهایشان نه تنها مورد اتهام قرار نمی‌گیرند بلکه تا حدود زیادی به زندگی طبیعی‌شان ادامه می‌دهند.

 شما وقتی می‌بینید در جامعه نگرش منفی درباره پدیده‌ای اتفاق می‌افتد باید کمی محتاط‌تر و سنجیده‌تر درباره آن قضاوت کنید. در اینجا هم گاهی منشا این دید منفی قربانیان آن هستند. در واقع زنانی بیوه گاهی با بدبینی، زمینه‌ساز بسط این نگرش در جامعه می‌شوند.‌آنها مدام نزد نزدیکان، دوستان و آشنایانشان از چالش‌هایی که با آن روبه‌رو هستند حرف می‌زنند و حس ترحم آنها را برمی‌انگیزند. با این حال اگر این فکر در جامع رایج باشد که زن شوهر از دست داده، آفت‌زده است،‌ فکری جاهلی است و در دین اسلام پذیرفته نیست.

متاسفانه افراد آلوده‌ای وجود دارند که زن بیوه را به درخت میوه‌داری تشبیه می‌کنند که دورتادورش حصار نیست، بنابراین به خود حق می‌دهند به این درخت سنگ بیندازند و او را طعمه بدانندنوید نوری مشاور خانواده هم در این‌باره اظهار می‌کند: این یک واقعیت است که زنان بیوه در جامعه ما فشار‌های روحی ‌ روانی زیادی تحمل می‌کنند، این فشارها طبیعتا بر کارکرد اجتماعی و اقتصادی آنها نیز تاثیر می‌گذارد، بنابراین با افت کیفیت زندگی و رضایت از آن مواجه می‌شوند.

 به هر حال تجربه بیوگی اگر چه نقاط اشتراکی در بین زنان دارد اما برای هر کس می‌تواند تجربه‌ای متفاوت از دیگری باشد، به این معنا که پارامترهایی نظیر پایگاه اقتصادی و اجتماعی فرد، سن، دفعات تجربه، باورهای اعتقادی و... در کیفیت این تجربه تاثیر می‌گذارد، مثلا پژوهش‌ها نشان داده است زنان بیوه‌ای که سن بیشتری دارند راحت‌تر از زنان بیوه جوان تر این بحران را می‌گذرانند.

عبور از بحران

چگونه می‌توان تجربه زندگی جدید را با آسیب کمتری هضم کرد؟ ابزارهای این تجربه برای درک بهتر فضای جدید و تطبیق دادن خود با آن چیست؟ چه عناصری می‌‌تواند در این میان به فرد کمک کند بدون آن که وارد بازی‌های ویرانگر درگیری با خود یا دیگری شود، زندگی جدیدش را بپذیرد و به ترمیم و بازسازی سلامت ذهنی و روانی‌اش، بیندیشد.

 این که زنان ما نمی‌‌توانند به سادگی بحران طلاق را پشت سر بگذارند دقیقا به کارکرد انفعالی‌شان در زندگی برمی‌گردد؛ چه زنان خانه‌دار و چه زنان شاغل ما به شکل افراطی وابسته به همسران خود هستند،‌ به همین خاطر است که وقتی همسر خود را از دست می‌دهند ممکن است نتوانند به زودی آن خلا را در زندگی‌شان پر کنند.

 وابسته نبودن به همسر به این معنا نیست که ما با او تفاهم فکری و عاطفی نداشته باشیم، همیشه دنبال دعوا و جنجال بگردیم و با او مهربان نباشیم، بلکه به این معناست که به موازات همسر خوب بودن، هویت مستقل خودمان را هم رشد دهیم. یک زن جدای از این که می‌تواند مادر خوب یا همسر خوب باشد نباید از تعالی و رشد درونی و توجه به استعدادهای فردی‌اش هم غافل بماند، اما اگر این رشد فردی اتفاق نیفتد و کارکرد زن همواره در دو نقش همسری و مادری شکل بگیرد معلوم است او بعد از این که همسرش را به هر دلیل از دست بدهد با بحران‌های زیادی مواجه خواهد شد و نمی‌تواند به شکل مستقل روی پای خود بایستد. من فکر می‌کنم خانواده‌های ما باید روی هویت مستقل زن کار کنند و به فرزندانشان در این باره آگاهی بدهند.

 در اسلام چه برای زنان و چه برای مردان شایسته نیست به گونه‌ای رفتار کنند که حس ترحم دیگران را تحریک کنند. جلب ترحم دیگران همان گدایی است،‌ گدایی هم شغل حرامی است،‌ این که دست به سمت دیگران دراز کنیم. انسان در سخت‌ترین شرایط (در اینجا تجربه طلاق یا بیوگی)‌ به هیچ وجه نباید خود را ببازد، نباید دچار پریشانی شود و تمرکز ذهنی‌اش را از دست دهد. در سخت‌ترین شرایط باید به این فکر کنیم که ما به حال خودمان رها نیستیم. پناه همه ما خداست، بنابراین شایسته نیست دنبال دلسوزی کسانی باشیم که مثل ما هستند.

تبعیض‌های جنسیتی‌

تفاوت‌های جنسیتی به نوعی در از دست دادن یا جدا شدن همسر نقش‌های پررنگی را بازی می‌کند. واقعیت‌های عینی از یک سو و دیدگاه کارشناسان از سوی دیگر نشان می‌دهد زنان در مقایسه با مردان حق انتخاب کمتری در ازدواج دوم دارند، حتی زنان مطلقه در برابر زنان همسر ازدست داده تجربه‌های مختلفی را از سر می‌گذرانند.

 زنانی که همسرانشان را از دست می‌دهند با زنانی که از همسرانشان جدا می‌شوند وضعیت یکسانی ندارند. اگرچه چالش‌هایی نظیر نیازهای معیشتی، عاطفی، اجتماعی و... برای هر دو گروه از زنان وجود دارد، اما باید اذعان کرد که زنان مطلقه با واکنش‌های منفی بیشتری از جامعه مواجه می‌شوند، از طرفی شما وقتی نگاه می‌کنید می‌بینید مردی که همسرش را از دست داده یا از او جدا شده با سهولت بیشتری ازدواج می‌کند، او حتی می‌تواند زن جوانی را به عنوان همسر آینده‌اش انتخاب کند،

اما آیا یک زن می‌تواند با این فراغ بال انتخاب کند؟ به خاطر این تبعیض‌ها است که عمدتا افسردگی‌ها، سرخوردگی‌ها و از دست رفتن اعتماد به نفس (بعد از فوت همسر یا طلاق)‌ در زنان شیوع بیشتری دارد و دقیقا از این منظر زنان با جایگزینی حمایت‌های بیش از حد عاطفی از فرزندانشان تمایلی به ازدواج مجدد نشان نمی‌دهند.

 زنان شوهر از دست داده نسبت به زنان مطلقه شرایط روحی بهتری دارند. معمولا دیده می‌شود که خانواده‌های (خانواده خود و همسر)‌ زنان‌همسر ازدست داده حمایت‌های عاطفی را از آنها دریغ نمی‌کنند، آنها عمدتا ارتباط خود را با بستگان و خانواده همسرشان حفظ می‌کنند. همین ارتباط‌ها می‌تواند به کاهش تالمات ذهنی و روحی آنها منجر شود، اما این اتفاق عموما درباره زنان مطلقه نمی‌افتد، بنابراین طبیعی است که آنها با بحران‌های عاطفی شدیدتری دست و پنجه نرم می‌کنند.

منبع :  جام جم/ چاردیواری



مطلب بعدی : دانلود کتاب آسیب های اجتماعی