سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فقر و انحرافات اجتماعی

 

 

چکیده: فقر و انحرافات اجتماعی از جمله پدیده‌هایی هستند که به نظر بسیاری از صاحب نظران با هم مرتبط می‌باشند. تحقیقات و پژوهش‌ها در عین حال که مؤید وجود رابطة مستقیم بین فقر و انحرافات نیست، اما وجود همبستگی میان آن دو را تأیید می‌نماید. بر این اساس فقر به عنوان یکی از مسائل اجتماعی، در وقوع انحرافات و افزایش میزان آن به ویژه در زمینه جرائم زنان، اعتیاد و سرقت تأثیر گذار است. در رویکرد دینی نیز این همبستگی میان فقر و انحرافات اجتماعی مورد تأیید است. بر این اساس فقر انگیزش روی‌آوری به کجروی را افزایش می‌دهد؛ همچنان که رفاه طلبی در روی آوری به جرائم، انگیزة بسیار قوی می‌باشد.

کلمه های کلیدی:
• فقر
• فقر مطلق
• فقر نسبی
• انحرافات اجتماعی
• فرهنگ فقر
• پیامد فقر

 بدون تردید فقر و نابرابری‌های اقتصادی از زمرة مهم‌ترین معضلات جامعه بشری است که از جایگاه ویژه‌ای در بین سایر مسائل اجتماعی برخوردار است. فقر از بنیادی‌ترین مشکلات و ناهنجارترین دردهای زندگی انسان است که با وجود پیشرفت و توسعه گسترده در زندگی بشری، میزان آن نه تنها کاسته نشده بلکه بر طبق آمارهای موجود در حال افزایش است. مشکلات فقر صرفاً منحصر به پیامدهای خود فقر نمی‎باشد، بلکه مشکلات این مساله اجتماعی زمانی شدت پیدا می‎کند که آن بسترساز انحرافات می‎گردد. 
ارتباط بین فقر و انحرافات اجتماعی، موضوعی نو و بدیع نیست. جوامع انسانی در طی حیات خویش به شکلی، با این دو مقوله درگیر بوده‎اند. ارتباط بین فقیران، گرسنگان و بی‌خانمان‌ها با سارقان، قاتلان، معتادان در حوزه‌های مختلف علمی از قبیل، علوم اجتماعی، اقتصادی و روان‌شناسی، موضوع تحقیق و پژوهش‌های مختلف قرار گرفته و از منظرهای گوناگون به آن توجه گردیده است؛ به گونه‌ای که در هر زمان و به تناسب شرایط، امکانات و فضای جامعه، راه‌حل‌هایی در برخورد با آن در نظر گرفته شده است. با شکل‎گیری «نهضت علمی» و آغاز بررسی‌های علمی پدیده‌های فیزیکی، طبیعی، انسانی و اجتماعی، فقر و انحرافات اجتماعی نیز از موضوعاتی بود که به طور تقریبی از یکصد سال پیش، با کمک ابزارهای علمی جدید، مورد کنکاش علمی قرار گرفته و نظریه‌ها و تئوری‌های جدیدی در این رابطه ارائه گردیده است. 
برای شناخت رابطه فقرو انحرافات اجتماعی به طور منطقی ابتدا باید از تعریف این دو مفهوم آغاز کرد و سپس رابطة آنها را مورد بررسی قرار داد و در نهایت پیامدهای فقر و تأثیر آن بر انحرافات اجتماعی بیان گردد. 


معنا شناسی فقر و انحرافات اجتماعی 
در تعریف فقر اختلاف نظر اساسی بین محققان وجود دارد که منشأ این اختلاف مبتنی بر، نوع نگرش آنها نسبت به مسئله فقر است. اقتصاددانان بیشتر به زمینه ظهور و نتایج فقر توجه نموده و به ندرت به تحلیل اجتماعی پرداختند.[1] در ادبیات جامعه‎شناسی معمولاً دو مفهوم فقر[2] و نابرابری[3] در کنار یکدیگر به کار می‌روند.[4] این دو مفهوم با اینکه از حیث معنی، مستقل از همدیگر هستند، اما به نظر می‌رسد، کاربرد مستقل ندارند؛ زیرا از یک سو فقر متأثر از نابرابری در درآمد است و از سوی دیگر نابرابری اقتصادی هم مؤید وجود فقر است. از آنجا که مسائل و مشکلات اجتماعی در عین ارتباط با فقر از آن جدا هستند، مفهوم فقر را باید از انواع مشکلات اجتماعی و اقتصادی که با آن پیوستگی دارند، نیز مستقل در نظر گرفت؛ لذا مترادف شمردن مفهوم فقر با دیگر صورت‌های مسائل اجتماعی، به فهم مشکل فقر کمک نخواهد کرد.[5]
در جامعه شناسی فقر را معمولاً «برآورده نشدن نیازهای اساسی بشر به حد کفایت» تعریف کرده‌اند.[6] این تعریف با دو سؤال اساسی روبرو است؛ اول اینکه نیازهای اساسی انسان چیست؟ در خصوص این پرسش می‌توان گفت، تعیین نیازهای اساسی انسان امری استاندارد و معین نیست، بلکه این نیازها از فرد تا فرد، از جامعه تا جامعه، از زمان تا زمان و مکان تا مکان دگرگون می‌شود. براین اساس لازم است، از شاخص‌هایی برای تعیین نیازها بهره جست. امروزه نیازهای مادی بنیادین انسان را بدین‌گونه برمی‌شمارند: خوراک، پوشاک، مسکن، بهداشت و درمان، آموزش، نقل و انتقال، تشکیل خانواده، ورزش و اوقات فراغت. برخی محققان این نیازها را به سه گروه اساسی تقسیم می‌کنند که عبارتند از: تغذیه، سرپناه و سلامتی[7] که در صورت نبودن آنها، حکم به فقیر بودن فرد در جامعه می‌کنند. 
پرسش دوم این است که امتناع چه حدی از نیازها، حد کفایت محسوب می‎شود؟ در تعریف مذکور ددر خصوص این نکته نیز ابهام وجود دارد؛ زیرا حد کفایت برای انسان‌ها به یک میزان نیست، مثلاً در پاره‌ای از کشورهای صنعتی، میزان مصرف کالاها با میزان مصرف همان کالاها در کشورهای جهان سوم تفاوت دارد. بر طبق برخی آمارها مصرف در کشورهای جهان سوم، 3/1 کشورهای صنعتی است.[8] البته کارشناسان و محققان تلاش کرده‌اند که بتوانند این حد کفایت در تغذیه را نسبت به گروه‌های سنی، جنسی و شغلی در مورد میزان کالری و پروتئین محاسبه نمایند. با این همه رسیدن به یک میزان مشخص و مورد توافق در جوامع مختلف، کاری به غایت دشوار است.
اقسام فقر
با توجه به آنچه که مطرح گردید، ضابطه دقیق و درستی در تعریف فقر در دسترس نیست. برای دستیابی دقیق‌تر، محققان فقر را به فقر مطلق و نسبی تقسیم می‌کنند تا به کمک این تقسیم از کاستی‌ها و مشکلات مربوط به تعریف رها شوند.[9]
فقر مطلق[10] به معنای حداقل امکان دستیابی فرد به امکانات متعارف زندگی، یعنی غذای مناسب، مسکن و پوشاک است و فقر نسبی حاصل مقایسه می‌باشد و متمایز کننده بخشی از افراد جامعه است که در مقایسه با سایر افراد غیر فقیر از امکانات ناچیزی بهره می‌برند و محتاج توجه خاصی هستند. در این صورت فقر حالت نسبی دارد و جنبه ذهنی آن بر نماد عینی و خارجی آن برتری می‌یابد.[11] در واقع در فقر مطلق ملاک را با توجه به نیازهای اصلی زندگی، یعنی میزان درآمدی در نظر می‌گیرند که از رقمی معین پایین‌تر باشد، ولی در فقر نسبی پایین‌ترین بخش توزیع درآمد، ملاک تشخیص است و فقیر کسی است که درآمدش پایین و کم باشد.[12]
وجود مشکلات و ابهام‌های فراوان در تعیین ملاک‌های فقر مطلق و نسبی برخی جامعه‎شناسان را واداشته تا پیشنهاد تلفیق هر دو ملاک‌ها را بدهند. بر طبق این رویکرد ملاک‌های مطلق به طور عمده در جوامعی به کار می‌آیند که بیشتر مردم دچار محرومیت شدید مادی و فقر هستند و نیازهای اساسی در این کشورها نایاب و کمیاب است، در مقابل هر قدر سطح متوسط زندگی در جوامع بالاتر رود، باید از ملاک‌های نسبی فقر بهره جست.[13] بعضی دیگر از صاحب‎نظران معتقدند که واقع‎بینانه‎تر آن است که در تعریف فقر سطوح فقر را با هنجارها و انتظارات در حال تغییر در جامعه که با رشد اقتصادی همراه است، سازگار نمود.[14]
در هر صورت جامعه‎شناسان در تعیین خط فقر از سه شاخص بهره می‎گیرند: 
1- مصرف یک سبد خالص از کالا 2- هزینة کالا 3- درآمد کل. روش یک سبد از کالاهای ضروری را برای اولین بار «دوانتری»[15] در سال 1901 پیشنهاد داد. وی پس از تعیین یک سبد از کالا، آنها را قیمت گذاری نموده و سپس به تعیین خط فقر[16] اقدام کرد. همچنین از طریق محاسبه هزینه و درآمد می‌توان خط فقر را معین نمود.[17]
معیار این‎گونه تعاریف و به طور کلی آنچه که امروزه به عنوان تعریف فقر مد نظر قرار می‌گیرد، براساس مفهوم فقر مطلق یا معیشتی می‎باشد و همان طور که بیان گردید، این تعبیر نارسا است؛ زیرا در آن سطح معینی از درآمد، برای تنظیم و تعیین فقر مورد توجه قرار می‌گیرد، در حالی که سطح معین درآمد ممکن است نیازهای اساسی را تأمین نکند، علاوه بر این که عموماً تأثیر سطح زندگی رو به رشد به حساب آورده نمی‌شود. از این‎رو، واقع بینانه‌تر آن است که مفاهیم سطوح فقر با هنجارها و انتظارات در حال تغییر در جامعه که با رشد اقتصادی همراه است، سازگار گردد.[18] 
انحرافات اجتماعی 
انحراف اجتماعی از مفاهیمی است که مانند مفهوم فقر توافق روشن و واضحی در مورد آن وجود ندارد. از نظر جامعه‌شناسان و جرم‌شناسان، انحراف و کجروی ناظر به رفتارهایی است که حداقل یکی از این صفات را دارا باشد: رفتار منع شده، رفتار نکوهش شده یا رفتاری که مایة بدنامی است و یا موجب مجازات می‌شود.[19] برخی از صاحب‌نظران انحراف را از امور غیرعادی[20] به شمار می‌آورند که در زندگی انسان‌ها وجود دارد. «آلبرت کوهن» چهار معنی برای رفتار کجروانه بیان می‌کند: 
1)- هر رفتاری که قواعد هنجاری، توافق‌ها و انتظارات نظام‌های اجتماعی گوناگون را می‌شکند، کجروی محسوب می‌شود. این تعریف شامل تمامی رفتارهایی می‌شود که به نقض رفتارهای استاندارد شده منجر شود. در حالی که بسیاری از کجروی‌ها رفتارهای غیراخلاقی، خلاف، عجیب و بیمارگونه‌اند.[21] برطبق این تعریف، کجروی امری به شدت نسبی محسوب می‎گردد، زیرا محتوای آن از بافت فرهنگی و اجتماعی گروه‌‌هایی به دست می‌آید که کجروی در درون آنها رخ داده است. 
2)- رفتارهایی که نادر و کمیاب هستند، به عنوان انحراف اجتماعی شناخته می‌شوند. این تعریف بر شمارش و آمار متکی است، لذا کمتر مورد توجه جامعه شناسان قرار می‎گیرد؛ زیرا اگر عملی از میانگین یا حالت استاندارد شده فاصله بگیرد، دلیلی بر کجروانه بودن آن نیست.[22]
3)- بیماری روانی سومین معنایی است که از اصطلاح کجروی قصد شده است. کسانی که این تعریف را قبول دارند، رفتارهای انسان را مانند خود انسان، به سالم و ناسالم تقسیم می‌کنند. یعنی بر اساس مشابهت بین جامعه و بدن انسان، برخی رفتارها ناسالم هستند. پیش‌فرض این تعریف را که انسان‌های ناسالم رفتار کجروانه بروز می‌دهند، مراجعه مختصر به آمارها رد می‎کند؛ زیرا بسیاری از کجروی‌ها از سوی افرادی صورت گرفته که از نظر پزشکی سالم و طبیعی محسوب می‌شوند و دارای شخصیت خطرناک و مخرب نیستند. 
4)- کجروی به رفتاری اشاره دارد که گروه‌های ذی‌نفع و صاحب قدرت در جامعه، آن رفتار را ضدارزش ونابهنجار تلقی می‌کنند و افراد جامعه را مجبور می‌کنند که کجروانه بودن آن رفتار را بپذیرند. در واقع کجروی صفتی است که به رفتار در این تعریف داده شده است. روشن است که بسیاری از رفتارهای ضد ارزش، هنجار شکن نیستند و برعکس خیلی از هنجارشکنی‌ها، ننگین و ضد ارزش تلقی نمی‌شوند.[23] 
در نهایت و با توجه به پراکندگی‌ها در تعریف کجروی، بایـد با گـفته «شـور»[24] (1983) توافق شود که جامعه شناسان به جای قضاوت درباره خوب یا بد بودن یک رفتار و یا یک فرد، باید مشخص نمایند که چه رفتارهایی منحرفانه هستند،چه کسی آ‌نها را تعریف می‌کند، چگونه و چرا مردم منحرف می‌شوند و نحوه برخورد جامعه باکجروان به چه شکل است.[25]
فقر و انحرافات اجتماعی
تبیین‌‌های نظری 
فقر و انحرافات اجتماعی در دو سطح خرد و کلان قابل تبیین است که بیشترین تبیین‎ها در سطوح خرد انجام شده است. در سطح خرد، کجروی به عنوان یک واقعه و یک رویداد اجتماعی تلقی شده و در آن به خصوصیات و ویژگی‌های فردی و جزئی حادثه توجه می‌گردد. اما در سطح کلان، رفتارها بر حسب متغیرهای اجتماعی، سیاسی و امثال آن تبیین می‌گردند و ارتباط پدیده با ساخت‌های کلان و وسیع جامعه در سطح سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مشخص می‌گردد و با نگرشی تام و کلان، ابعاد جزئی‌تر پدیده هم مورد بررسی قرار می‎گیرند. 
1)ـ تبیین خرد
بر حسب تبیین‎های خرد و فردی، فقر و انحرافات اجتماعی هر دو ناشی از ویژگی‌ها و خصلت‌های افراد است. بر این اساس فقر نتیجه سرشت فرومایه و توان ناچیز مردمان فقیر است. بی‌استعدادی، عارضه‌های جسمانی و اختلالات روحی از جمله مواردی هستند که در رابطه با ایجاد این پدیده مورد بررسی قرار می‌گیرند.[26]
این گونه تحلیل از پیچیدگی‌های معمول به دور است که به سادگی و با استفاده از برخی ابزارها از جمله آمارهای موجود، می‌توان به یک نتیجه فوری دسترسی پیدا کرد. به عنوان نمونه با چند سؤال ابتدائی درباره وضعیت اقتصادی و مالی مجرمین و بزهکاران به سادگی مشاهده می‌گردد که اکثر آنها از طبقه فقرا و محرومین می‌باشند و با بهره جستن از تعدادی جدول نشان داده می‌شود که فراوانی کجرویها در نزد فقرا بیشتر از دیگر اقشار جامعه است و در نتیجه می‌توان فوراً و شتابزده دست به قضاوت زد و رابطه بین وقوع جرائم و کجروی‌ با فقر را امری قطعی و روشن تلقی نمود.[27] 
2)ـ تبیین کلان 
در سطح کلان فقر و انحرافات اجتماعی هر یک معلول تلقی شده و در یک چرخه علی و معلولی قرار می‌گیرند. بر اساس این گونه تبیین‌ها مشخص می‎شودکه در سطح نهادها، سازمان‌ها، روابط اجتماعی و خصایص ساختاری جامعه مشکلی وجود دارد و سبب ایجاد یک معضل در جامعه شده است. طبق این نگرش نمی‌توان به راحتی حکم به وجود رابطه بین فقر و انحرافات اجتماعی کرد و به کمک آمارها ادعا نمود که بیشتر مجرمین از طبقه محرومین و فقرا هستند، همان‎طور که در سطح فردی و خرد تحلیل می‌شود، بلکه در این تحلیل ابعاد عمیق‌تر این موضوع مورد کنکاش قرار می‌گیرد. از این‌رو در این سطح پرسشهایی ازقبیل: آسیب‌ها چگونه تعریف شده‌اند، کجرو‌های واقعی چه کسانی‎اند، آیا توزیع نابرابر ثروت، خود امری آسیب شناختی نیست، فقیران کجروترند یا ثروتمندان و صاحبان سرمایه و... مطرح می‌گردد. [28]
برحسب این نوع تبیین، تحلیل‌های نظری موجود در باب فقر و آسیب‌های اجتماعی به طور خلاصه مورد بررسی قرار می‌گیرد. 
نظریه‎های مربوط به فقر
جامعه شناسان سه دیدگاه ذیل را در باب فقر مطرح کرده‌اند: 
1)ـ چشم انداز فرهنگی 
بر اساس این دیدگاه فقرا و محرومین از الگوهای رفتاری و ارزشی خاصی پیروی می‌کنند که با الگوهای موجود در جامعه و فرهنگ غالب متفاوت است. این الگوها و ارزش‌ها به مرور از نسلی به نسلی منتقل شده و به شکل‌گیری یک «خرده فرهنگ» منجر می‌گردد. خصلت‌ها و ویژگی‌های این خرده فرهنگ به گونه‌ای است که سبب می شود افراد وابسته به این خرده فرهنگ، شرایط خاصی را داشته باشند که با طبقه و شرایط اقتصادی آن‌ها در ارتباط است. این توافق در بین بسیاری از جامعه شناسان وجود دارد که بین جرم و طبقه اجتماعی و نیز بین بیماری‌های روانی به خصوص روان گسیختگی‌ و فقر و همچنین میان وضعیت تحصیلی آموزشی و فرهنگی افراد و پایگاه اقتصادی آنها رابطه برقرار است که اسناد و مدارک گواه بر وجود این رابطه می‌باشند.[29] در این نگرش، دیدگاه‌هایی وجود دارد که مهم‌ترین آنها عبارتند از دیدگاه «فرهنگ فقر» از «اسکارلوئیس»[30] و دیدگاه «منش ناقص» از «شیلر»[31]. 
الف)ـ دیدگاه فرهنگ فقر: این نظریه در کتاب «پنج خانواده» و با توجه به شرایط جامعه مکزیک به رشته تحریر درآمد. از نظر لوئیس، فرهنگ فقر مجموعه‌ای به هم پیوسته از ویژگی‌های خانوادگی، رفتاری، نگرشی و شخصیتی است که فقرا در طول زندگی خویش، در شرایط نامساعد مالی به آن عادت کرده‌اند و با آن سازگار شده‌اند که حاصل این مجموعه، ارزش‌های فرهنگی است که از نسلی به نسلی منتقل شده است.[32] این فرهنگ بیشتر در جوامعی دیده می‌شود که به سرعت دگرگون می‌شود و بر گروه‌های فرودست جامعه حاکم می‌گردد. آنها به سبب دگرگونی‌های سریع و وسیع در جامعه و موقعیت پایینی که برای خویش احساس می‌کنند، از جامعه جدا شده و فاصله می‌گیرند و کم کم فرهنگ جدیدی را که با فرهنگ عموم جامعه متفاوت است، ایجاد می‌نمایند. از منظر لوئیس عمده‌ترین ویژگی‌های این فرهنگ در سطح جامعه، عدم مشارکت آنها در فعالیت‌های عمومی، پایین بودن سطح تشکل و فقدان انجمن‌های داوطلبانه؛ و در سطح خانواده به کوتاه بودن دوران کودکی، فقدان حمایت‌های لازم برای کودکان، روابط ناسالم در خانواده، ترک خانواده، سرپرست خانوار بودن زن، فقدان حریم خصوصی و...است.[33]
بر طبق این گزارش، فرهنگ فقر نوعی شیوه زندگی است که از راه یادگیری در خانواده و اجتماعی شدن از نسلی به نسلی انتقال می‌یابد و بسان هر فرهنگ دیگر الگوهای زندگی و ارزشی خاصی دارد و راه حل‌هایی برای مشکلات این گونه جوامع در اختیار خانواده می‌گذارد. الگوی فرهنگی فقر «هرتسون» روایت دیگری از همین نظریه است. بر طبق این دیدگاه به جای سرزش نظام اجتماعی و دگرگونی بنیان‌های آن، بایستی ارزش‌های فرهنگی فقرا را سرزنش کرد و آن ارزش‌ها را دگرگون نمود. این نگرش، فقر را شیوه و گونه‌ای از زندگی در نظر می‌گیرد که برای از بین بردن آن نیازی به تغییر و دگرگونی نظام اجتماعی- اقتصادی نیست بلکه با از بین بردن فقرا یا مقابله با شیوه زندگی آنها، این فرهنگ و الگوی اجتماعی از بین می‌رود.[34]
ب)ـ دیدگاه منش ناقص: از نظر شیلر فقر نتیجه طبیعی نقایص فردی در اشتیاق و توانایی یا به تعبیر دقیق‎تر انگیزه و اخلاق کاری است. فقدان هر یک از این عوامل در افراد، کم و بیش به فقر منجر می‌شود.[35] بر طبق این نظریه، فقر و محرومیت در اثر بی‌انگیزه بودن افراد و نیز توانایی نداشتن آنها به وجود می‌آید و به نوعی به آنها تحمیل شده است و تنها لازم است که شرایط و موقعیت خود را تغییر داده واز فقر و فلاکت نجات یابند که این مهم از طریق آموزش دیدن آنها امکان پذیر است. به نظر شیلر منش ناقص، منش و روش زندگی فقیران است و فقیران خود مسئول وضع نابهنجار و سخت خود به حساب می‌آیند و دیگران در این زمینه مسئولیتی بر عهده ندارند.[36]
2)ـ چشم‌انداز موقعیتی 
این دیدگاه ناظر بر این امر است که علت فقر را باید در نیروهای بیرون از کنترل فرد جستجو کرد. فقر حاصل تبعیض و موقعیت‌هایی است که ساخت جامعه بر افراد تحمیل نموده است. «نظریه تضاد»[37] روایت بسیار تند و حاد این دیدگاه درخصوص مسأله فقر است که مشکلات اجتماعی را ناشی از توزیع نابرابر قدرت می‌داند. نظام اجتماعی نظامی ناعادلانه و استثمارگرانه است که جامعه را به طبقات پایین و بالا تقسیم می‌کند. در عین حال روایت ملایم‌تر آن، نظریه «مرتون» است که فقر و نداری را به ساخت اجتماعی که فرصت‌ها را محدود می‌نماید، نسبت می‌دهد. به عبارت دیگر طبقة پایین علیرغم آن که به نظام فرهنگی و ارزشی خاصی تعلق دارند، اما به محدودیت‌های ساختاری محکوم می‌شوند و در تلاش هستند که به گونه‌ای خود را با این شرایط سخت وفق دهند.[38] بر طبق این دیدگاه، فقیر فقیرزاده است و غنی غنی‌زاده و جامعه فاقد تحرک لازم برای تقلیل این فاصله‌هاست. پس انتخاب الگوی رفتاری فقر، نتیجه قهری موقعیت‌هایی است که ساخت اجتماعی تحمیل نموده و آنها را به پذیرش آن مجبور ساخته است. رفتار فقرا به دلیل برخورداری از یک نظام ارزشی خاص نیست، بلکه به این دلیل است که آنها ارزش‌های مسلط را درونی کرده و نمی‌توانند آنها را تغییر دهند و اگر بخواهند تغییری در وضع آنها داده شود، باید موقعیت آنان را از طریق اصلاح ساخت اجتماعی محدود کننده تغییر داد. «الکاک»[39] معتقد است که فقر قسمتی از سؤال گسترده ما دربارة ساخت و توزیع منابع در جامعه، قدرت کنترل و استفاده از آنهاست و از بین رفتن فقر، مستلزم تغییر موقعیت نسبی فقیر و کوشش در نابودی نابرابری از طریق انتقال اساسی قدرت و منابع است که متضمن تغییر در ساخت اقتصادی تولید کننده نابرابری است.[40]
3)ـ چشم انداز ربطی
این نگرش بر خلاف دو رویة قبلی در تلاش است که به شکلی تلفیقی از هر دو نظر را ارائه دهد وبر آن است که فقر نه فقط امری درونی و نه فقط امری بیرونی است بلکه مقوله‌ای ربطی می‎باشد. در این دیدگاه هم کنش فردی انسان‌ها و هم نگرش دیگران به آنها مطرح می‎گردد و اثبات می‌گردد که هردوی این کنش‌ها در شکل‌گیری پایگاه اجتماعی آنها مؤثر می‌باشد. «واکسمن»[41] این گونه می‌گوید: «این چشم‌انداز بر پایه درک موقعیت فقر در چارچوب ساخت اجتماعی، نگرش‌ها و اعمال غیر فقیر نسبت به فقیر و تأثیرات این نگرش‌ها و کنش‌ها بر فقر استوار است.»[42] «زیمل» در این خصوص می‌گوید: «یک شخص زمانی فقیر محسوب می‌شود که دستگیر شده و به عضویت گروهی درآید که شاخص آن فقر است.»[43] از منظر وی واکنش اجتماعی و برخوردهای دیگران، به فقرا هویت خاصی می‌بخشد و سبب می‌شود آنها رفتاری از خود بروز دهند و جزء دسته مذکور قرار گیرند. براین اساس جامعه فقیرساز است و فقیری که با صفات منفی مشخص می‌شود، در دیگر گروه‌های اجتماعی جایگاهی ندارد. 
نظریه‌های مربوط به انحرافات اجتماعی 
جامعه شناسان درخصوص انحرافات اجتماعی تبیین‌های مختلفی ارائه داده‌اند که وجه مشترک آنها تأکید بر ارتباط بین همنوایی و کجروی در زمینه‌های مختلف اجتماعی است. رفتاری که با هنجارهای یک خرده فرهنگ همنوایی دارد، ممکن است خارج از آن خرده فرهنگ کجروانه تلقی شود و فرد مشمول مجازات و تنبیه قرار گیرد که در این رابطه به برخی از دیدگاه‌های نظری در مورد انحرافات اجتماعی اشاره می‌گردد:
1)- نظریه بی‌هنجاری 
از نظر دورکیم بی‌هنجاری به معنای عدم وجود معیارهای روشن برای راهنمایی رفتار در حوزة معینی از زندگی اجتماعی است. در این شرایط، فرد احساس از دست دادن جهت‌یابی می‌کند و سبب می‌شود که به اعمالی از قبیل خودکشی اقدام نماید. مرتون با استفاده از همین مفهوم، آن را به فشاری اطلاق می‌کند که در هنگام تضاد میان هنجارهای پذیرفته شده با واقعیت، بر افراد وارد می‌آید. به عنوان نمونه در بیشتر جوامع «پول درآوردن» و «پیشرفت» از ارزش‌های پذیرفته شده است و برای رسیدن به آن تلاش و سخت‌کوشی مناسب لازم است. بنابراین اگر عده‌ای در وضعیتی قرار بگیرند که فرصت‌های محدود برای پیشرفت و ترقی داشته باشند، برای موفق شدن فشار زیادی به آنها وارد می‌شود. به ناچار به هر وسیله‌ای‌ـ چه مشروع و چه نامشروع‌ـ متوسل می‌گردند و واکنش‌های متعددی از خود نشان می‌دهند که مرتون آنها را به پنج گروه تقسیم کرده است، که چهار صورت آنها رفتار انحرافی و ناپسند تلقی می‌گردد.[44]
2)ـ نظریه انتقال فرهنگی
«ادوین ساترلند»[45] در نظریه خود بر تفاوت ارتباطات تکیه می‌کند و معتقد است برخی خرده فرهنگ‌ها مشوق فعالیت‌های غیر قانونی هستند و افراد از طریق ارتباط با دیگران هنجارهای رفتار کجروانه را یاد گرفته و اقدام به آن می‌کنند. بر این اساس کج‌رفتاری‌ها مانند رفتارهای تابع قانون فرا گرفته می‌شوند و در جهت ارضای نیازها و ارزش‌ها به کار می‌آیند.[46] 
3) ـ نظریه برچسب‌زنی 
کجروی در این نظریه به عنوان مجموعه‌ای از ویژگی‌های افراد یا گروه‌ها در نظر گرفته نمی‌شود، بلکه به عنوان یک فرآیند کنش متقابل میان کجروان و ناکجروان تبیین می‌شود. بر این اساس قدرتمندان، ثروتمندان، بزرگ‌ترها و اکثریت قوی جامعه، برای ضعیف‌ترها، فقیران، کوچک‌ترها و اقلیت جامعه قانون وضع می‌کنند که تخلف از آن قانون مساوی با از بین رفتن و تضاد با منافع آن گروه‌ها است. پس آنها برچسب کجرو را بر فرد متخلف از قانون، یعنی آنچه را که آنها برای منافع خود تعیین کرده‌اند، می‌زنند. در این فرض هیچ عملی زشت و ناپسند نیست، بلکه عملی که برخلاف قانون تنظیم شده از سوی قدرتمندان، توسط افراد انجام گیرد، عمل کجروانه تلقی می‌شود.[47]
در باب کجروی و انحرافات اجتماعی نظریه‌های دیگری نیز مطرح است که به جهت اختصار به ذکر آنها پرداخته نمی‌شود، اما به طور کلی در این نظریه‌ها به پیوستگی بین رفتار کجروانه و رفتار آبرومندانه تأکید می‌شود و همچنین وجود یک عنصر زمینه‌ساز قوی، مانند فقر را در شکل‌گیری رفتار کجروانه در نظر می‌گیرند که از طریق یادگیری اجتماعی و موقعیت‌های اجتماعی افراد آموخته می‌شود. 
رابطه بین فقر و انحرافات اجتماعی 
پژوهش درخصوص ارتباط بین شرایط اقتصادی و کجروی‌، سابقه بسیار طولانی دارد. این مطالعات شمار گسترده‌ای از پژوهش‌های تجربی را به وجود آورده که ارتباط بین دو پدیده را بررسی می‌کنند. ابتدا در این پژوهش‌ها، محققان در پی کشف رابطه بین دگرگونی‌های شرایط اقتصادی و نرخ جرم و جنایت برآمدند. آنها نرخ جرم در دوران بحران اقتصادی را با نرخ جرم در دوران رونق اقتصادی جوامع گوناگون یا نواحی فقیر و غنی در یک منطقه را با هم مقایسه نمودند تا ببینند آیا تفاوت معنی‌داری در نرخ جرائم وجود دارد یا خیر. در مرحله بعدی، پژوهش‌ها صورت عینی‌تر به خود گرفت و همبسته بودن یا نبودن نرخ جرم و نابرابری‌های اقتصادی و نیز جرم با بیکاری به عنوان عامل ناتوانی اقتصادی، مورد بررسی قرار گرفت. 
حاصل این تلاش‌ها و یافته‌های متناقض سبب گردید که پژوهش‌ها به دو گروه اساسی تقسیم شوند. دسته‌ای از این تحقیقات همبستگی میان جرم و فقر را تأیید می‌کنند و در مقابل تعداد بیشتری از پژوهش‌، این باور تقریباً عمومی، یعنی وجود رابطه مثبت بین فقر و جرم را رد می‌کنند که در این نوشتار به برخی از این یافته‌ها اشاره می‎شود. 



مطلب بعدی : دانلود کتاب آسیب های اجتماعی